بازیچه ایام دل آدمیان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است
ابتهاج شاعر دردآشنایی است. از درد می سراید و از دل می گوید.
گاهی یک تک بیت می تواند داستان زندگی ات را بیان کند، هفته گذشته در جریان ششمین نشست از فصل پنجم خانه مهربانی نوبت به من که رسید این جمله را گفتم و این بیت را اضافه کردم.
تو گویی همه زندگی ات همین یک بیت است.
فیلم روز سوم، به کارگردانی محمدحسین لطیفی سکانس فوق العاده ای دارد، جایی که جوانان خرمشهری در محاصره نیروهای متخاصم عراقی درون یک کانال استتار کرده اند و لحظات آخر عمرشان را نظاره می کنند و حالا هر کدام برای شخصی آن طرف بی سیم وصیت می کند و درد دل.
دنیای آدم ها را می توانی در این سکانس ببینی، جوان ثروتمندی که تشنه رفیق خالص بوده، تنهایی که فقط عکس های با عینک ریبون خودش را تماشا می کند و پسر غیوری که رشادت های دوستش را دیده و حالا سفارش دوستش را به خواهرش می کند.
آری دنیای ما به همین اندازه کوچک است و شاید از این هم کوچکتر.
برای همین ابتهاج بزرگ می گوید
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است